اگر چه فيخته (1814-1762 ) شاگرد مكتب كانت بود معذالك در فلسفه سيستم مخصوصي بنا كرد كه با از آن كانت متمايز است .
در نظريه معرفت كانت ثنويتي بجا گذارد كه با ثنويت كلي فلسفه اش موافق بود بعقيده وي هم ذات (نفس ) وجود دارد هم موضوع و شناسايي رابطه است ميان آن دو يعني ميان نفس و موضوع كه مستقل از نفس مي باشد .
فيخته تنها يك حقيقت (من ) را كه حقيقت درون ذاتي باشد مي پذيرد . لذا مي توان سيستم ويرا ايدآليسم درون ذاتي ناميد در برابر سيستم شلينگ و هگل كه ايدآليسم برون ذاتي نام دارند . چه سيستم اينان بر حد ديگر برابر نهاد پايه گرفته است . بنظر فيخته تنها حقيقتي كه وجود دارد من است (وجود عالم ) و خارج از آن هيچ چيز ديگر نمي تواند وجود داشته باشد وي مي گويد اگر ما مثلاً مانند اپينوزا از مفهوم وجود آغاز كنيم به مفهوم فكر نمي رسيم چه حفره عميقي بين اين دو وجود دارد برعكس اگر از مفهوم من (وجود عالم ) آغاز نمائيم مفهوم وجود خودبخود در آن داخل مي شود . پس نخستين ادراك بايستي ادراك من باشد .
من قبل از هرچيز خود را طرح مي كند و در همين حال جز من را نيز طرح مي نمايد بعبارت ديگر من چيزيرا در مقابل خود قرار ميدهد ولي اين چيز بوسيله خود من بوجود آمده و نسبت به آن همچون پرتوي مي باشد . بالاخره من بين خود و آنچه غير اوست رابطه برقرار مي سازد يعني من خود را در روابطش با جز من محدود مي نمايد . و اين موضوع تحت دو رابطه صورت مي گيرد . من مي تواند خودرا همچون مقدر دنياي خارجي انگارد كه در اين حال وجود فاعل يا نفس عامله است (نه نفس عالم ) و تقسيم بندي فيخته بين فلسفه نظري و فلسفه عملي از اينجا ناشي مي شود.
كوشش فيخته بر اين بود كه صور مختلف فعاليتهاي روحي را از يك اصل (خودشناسي ) نتيجه بگيرد . و اين خصيصه اوست . و حال آنكه كانت تنها به طبقه بندي فعاليتهاي مزبور اكتفا مي كرد چنانكه گوئي مقصود شمارش آنها بوده بعبارت ديگر كانت معرفت اراده و غيره را مجزا از هم مي دانست بدون اينكه متوجه اصل واحدي شود . فيخته برعكس در نظر داشت به سيستم كانت مبدائي واحد دهد و به چيزي توجه كند كه بقول خود وي در سيستم كانت بطور ضمني مفروض بوده است .
به اين جهت است كه فيخته مي گويد اگر فلسفه استاد را به اصل اساسي فوق تكيه دهند بهتر مفهوم مي شود . و تنها در اثر اين اشتباه است كه فلسفه مزبور وجود چيزي را كه اصاله از من جدا نيست پذيرفته .
در نظر فيخته كنه شيئي قابل شناسائي است و همان من مي باشد . طبيعت حدي است كه من براي خود قائل مي شود و بعبارت ديگر ساخته و قلمروي است كه من براي خود ايجاد مي كند تا بتواند فعاليت خويش را در آن توسعه بخشد . اين بود سرانجام سيستم ايدآلي در معناي درون ذاتي .
وقتي غير از من چيزي ديگر نباشد من آزاد بوده به هيچ چيز جز خود بستگي ندارد . به اين جهت هرگونه حد ظاهري از آزادي اثر خود ذات و يا خود محدودي است . بنابر اين ممكن است اعمال غير آزاد يعني معلول علل و اسباب جلوه نمايند و از اين جاست كه ترس از فدا شدن اراده آزاد ناشي مي شود .
ولي اين قانون عليت يك قانون ساده نفسي است كه انسان بخود تفويض كرده و لذا بهيچوجه نمي تواند آزادي را متزلزل كند و يا آنرا تقليل دهد .
به اين ترتيب از آزادي بوسيله فلسفه دفاع شده و بعلاوه با مذهب جبر سازش داده شده است .
در اينجاست كه بگوييم خصيصه شخصي وي هم آهنگ است فيخته طبيعتي پرشور و سري شيفته آرادي داشت فلسفه وي فلسفه عملي يا نوعي از اصالت عمل مطلق گرديد . كالر اين فيلسوف همه ترويج افكار جديد و مطلابه آزادي در كليه شئون بوده است . يكي از نوشته هاي جالب فيخته كتابي است كه در سال 1793 تحت عنوان كمك در تصحيح قضاوتهاي عامه در باره انقلاب فرانسه به چاپ رسيده است . اين كتاب نسبت به انقلاب فرانسه پر از شور بوده آنرا همچون اعلام تاريخي حقوق بشر تلقي مي كند .
انقلاب فرانسه كه در آغاز امر مورد احترام همه آزاديخواهان آلمان و اروپا بود وقتي با يك افراط خونين فاسد شد (بخصوص در سال 1793 سال ترور ) مورد نفرت هواخواهان خود قرار گرفت . در نتيجه انتقادات سختي عليه آن شروع شد كه عواقب آن ناگوار بود . عليه اين انتقادات بود كه فيخته قد علم كرد و از مشروعيت انقلاب فرانسه بخصوص و انقلاب بطور عموم دفاع نمود . بعقيده وي هر ملتي حق دارد براي خويش دولتي را كه با خواستهاي وي هم آهنگ باشد بروي كار بياورد و هيچ مانعي ندارد كه اگر راه ديگري ميسر نباشد اين عمل را بوسيله زور انجام دهد.
فيخته در زمينه فوق با روسو همراه شد و قرارداد اجتماعي را بطور صحيح تفسير نمود . در نظر وي قرارداد اخير يك اصل حقوقي يا وظيفه و يا معيار مشروعيت دولت است .
تاليفات ديگر فيخته عبارتند از : اساس عقايد در باره عمل 1794 تعليماتي در خصوص وظيفه دانشمند 1794 و بالاخره كتابي كه از نظر موضوع مورد مطالعه ما بخصوص داراي اهميت زيادي است اساس حقوق طبيعت (در دو قسمت 97-1796 ) كه شرح سيستماتيك عقيده حقوق طبيعي است برطبق اصول و سوابقي كه ديدم . تاثير كانت بخصوص در كتاب اخير محسوس است .
در نظر فيخته دستور عالي عبارت است از من بايد آزادي خود را بوسيله مفهوم امكان آزادي سايرين محدود كند بشرط اينكه سايرين نيز بهمين ترتيب عمل نمايند انسان نمي تواند براي خود قائل به آزادي شود بدون اينكه آنرا براي سايرين قائل گردد پس در اينجا نيز اساس حقوق بر اصل همبودي آزاديها پايه مي گردد . نيز در كتاب نامبرده فرق بين اخلاق و حقوق طبق سيستم كانت بيان شده است . با اين اختلاف كه تضاد مزبور شديدتر شده . فيخته نظريه هاي اساسي كانت مانند مفهوم دولت حقوق فردي و غيره را مي پذيرد.
معذالك اين فيلسوف تدريجاً از فكر كانت دور شده نتايج اوليه و مهم اين تحول در كتاب دولت تجاري مسدود (1800) وي ظاهر مي شود . در اين كتاب فيخته بنا دولت را از حقوق فردي ندانسته تنها هدف آن را تضمين اين حقوق نمي داند . و براي دولت يك وظيفه اقتصادي هم قائل مي شود . دولت بايد معرفت يك زندگي كامل بوده بطوريكه نيازمند بغير باشد . به اين معني كه خود واجد كليه عناصر لازم و كافي باشد (مفهوم افلاطوني و ارسطي خود حكومتي كه دوباره ظاهر مي شود ) وظيفه دولت است كه ايجاد و توزيع كار نمايد معاملات را تنظيمكند در مقابل اجانب حدود و ثغور كشور را سد و حفظ نمايد و حتي داد و ستد بين المللي را ممنوع سازد . دولت نه تنها از نظر حقوقي بلكه از نظر اقتصادي نيز بايد مسدود بوده براي هركس امكان اين امر را تامين نمايد كه بتواند بوسيله كار خود زندگي كند .
كتاب فوق سبب شد كه فيخته بعدها در زمره پيشقدمان قرار گيرد . وي در نوشته هاي بعدي خود نه تنها وظائف حقوقي بلكه وظيفه تهذيب اخلاق ابتكار دين را نيز به دولت اسناد مي دهد و به اين ترتيب بيش از بيش از مسلك كانت فاصله مي گيرد.
در خاتمه تذكر مي دهيم كه فكر فيخته براي تاريخ آلمان زمان وي نيز داراي اهميت مخصوص بود . بخصو بوسيله كتاب گفتار به ملت آلمان (1808) در احيا مجدد روح آلمان كه بوسيله غلبه ناپلئون واژگون شده بود شركت داشت . در اين كتاب عشق مفرط به ميهن گاهي فيلسوف را وادار به استعمال اصطلاحاتي مي كند كه مخصوص يك سوسياليسم افراطي و محدود است .
در حاليكه تعليمات فيخته انعكاسي در آثار متفكرين و ميهن پرستاني از قبيل جيوبرتي ايتاليايي پيدا كرد نويسندگان ديگري مانند روماگنوزي و بخصوص مازيني وجود داشتند كه توانستند به افكار خويش معنايي عاليتر و عمومي داده در عين حال براي تجديد حيات و آزادي كشور خود و تمام كشورهاي ديگر مبارزه نمايند .
مكتب حقوق طبيعي كه بخصوص بهمت كانت مكتب حقوق عقلي گرديد با اولين مرحله فكر فيخته به اوج خود رسيد .
از بين طرفداران كثير اين مكتب اشخاص زير را بخصوص به سبب تاثير و رواج آثارشان نام مي ببريم : زيلر (1828-1751)استاد دانشگاه وين كه در همين شهر شاگرد ماتيني اهل ترنت (1800-1726) بود شخص اخير خود از طرفداران ولف و مولف آثار مهمي در خصوص فلسفه مهمي در خصوص فلسفه حقوق مي باشد (اثر زيل حقوق خصوصي طبيعي 1802 چند مرتبه و به چندين زبان انتشار يافته ) فريز (1843-1773) كه در عين اين كه اصول فلسفه كانت را پايه مطالعات خويش قرارداد و بخصوص در فلسفه حقوق طرفدار وي بود فلسفه خويش را بر روي معرف النفس بنا كرد آثار وي عبارتند از : عقايد مربوط به فلسفه حقوق و نقد قانونگزاري هاي سياسي 1803 سياست يا عقيده فلسفي دولت چاپ بعد از وفات 1848 فرباخ (1833-1775) كه بيشتر بعنوان متخصص جزئيات شهرت يافته ولي از جهت نظريات در خصوص فلسفه حقوق نيز داراي اهميت است ( فلسفه و تجربه در روابظشان با علم حقوق وضعي 1804 و غيره گروس – زاخاريا – بوئر- كروگ – دروست هولسف – روتك (1840-1775) كه دقيقترين و عميقترين آثار را در مورد موضوع بحث ما تهيه كرده (رساله حقوق عقلي و علوم مربوط بده دولت در چهار جلد 1835-1829) و غيره . از ايتاليائيان نيز چند تن باه اين مكتب تعلق دارند كه آثارشان شايسته مطالعه است و ما براي مثال دو نفر از آنان را نام مي بريم : بارولي (1878-1779) استاد دانشگاه پاوي (از شهرهاي ايتاليا) و مولف كتاب حقوق خصوصي و عمومي طبيعي در 6 جلد (1837) تولومي (1893-1814) استاد دانشگاه پادو ( از شهر هاي ايتاليا ) و نويسنده كتاب سير مقدماتي حقوق طبيعي يا عقلي كه چندين مرتبه به چاپ رسيده .
نويسندگان بزرگ ديگري نيز مانند روسميني و تاپارلي كه بعدها از آنان صحبت خواهيم كرد پيرو اين بكتب بوده اند گرچه به نظريه هاي خود بيشتر مبناي خداشناسي داده اند .
تمام نويسندگان فوق الذكر از اين اصل دفاع مي كنند كه قبل از حقوق وضعي يك حقوق ايدآلي وجود دارد مفهوم عدل و بي عدلي قبل از دولت بوده و لذات دولت نمي تواند به ميل خود براي آنها حدود قائل شود بلكه موظف است حقوق فردي را كه بوسيله طبيعت تعيين و بوسيله عقل به اثبات رسيده بشناسد و آنرا تضمين نمايد از اينجا در بحث قضاياي اجتماعي يك نوا شماتيسم منطقي و يك خصيصه ظاهر ميشود كه گاه زياد فردي بنظر مي رسد . فيخته تنها كسي است كه اين وضع را تغيير مي دهد (طريقه دوم ) و معهذا برويه مكتب حقوق عقلي به معناي واقعي باقي مي ماند .
به هر صورت هنر مكتب نامبرده اين است كه حقايق اساسي مربوط به حقوق را بوسيله جمع آوري و تكميل نتايج تحقيقات گذشتگان روشن مي كند بدون اينكه دچار اشتباهات روش گروسيوس و طرفداران اوليه حقوق طبيعي بشود .
به بركت اين مكتب اساطير مربوط بحالت طبيعي بدور افكنده شد و از اين اصطلاح يك فرض عقلي بمنظور توجيه و استدلال اراده مي شود و بس .
ديگر از چيرهائي را كه بايستي بحساب فعاليتهاي مكتب مزبور گذارد دقتي است كه در راه توسعه فكر حقوق بطور كلي و موسسات احتصاصي حقوق عمومي بكار رفته كه در اين راه براهنمايي عقل اساس خارجي هر يك از موسسات نامبرده جمع آوري شده معايت قانونگزاريهاي وضعي اعلام گشته بالاخره اصلاحات مقتضي را تسريع كرده اند .
بنا به مراتب فوق عمل مكتب نامبرده عبث نبوده سهم موثري در پيشرفت قانونگزاري بخصوص در تهيه كتب قانون چند كشور دارا مي باشد . و البته اگر با مخالفت مسلك تاريخي (باشكال مختلف آن ) مواجه نشده بود نتايج فعاليتهاي آن زيادتر مي بود .
پي نوشت :
1- Fichte
1-Contribution a la rectification des jugements du public sur la Revolution
1-Fondement de toute la doctrine de la science
2-Lecons sur la mission du savant
3-Fondement du droit de nature
4-L Etat commercial ferme
1-Discours a la nation allemande
2-Gioberti
3-Romagnosi
4-Mazzini
5-F.V.Ziller
6-C.A.Martini
7-Trente
8-Le droit prive naturel
9-J.F.Fries 1
10-P. J.A. Feuerbach
11-K.Gros
12-K.Zachariac
13-A.Bauer
14-W.Krug
15-Droste Hulshoff
16-C.V.Rotteck
17-P.Baroli
18-Diritto naturale privato e publico
19-G.P.Tolomi
20-Corso elementare di diritto naturali o raz onale 1-Rosmini
2 -Taparelli
ترجمه : دكتر جواد واحدي